خاطرات تابستان و اوایل پاییز
سلام به دوستای وبلاگیم والبته سلام به دختر گلم که در آینده وبلاگشو میخواد بخونه...دیگه مثل گذشته وقت نمیکنم بیام وبلاگت البته تنها من نیستم همه اینطوری شدن و زمان زود زود میگذره و واقعا نمیدونم چی شده که وقت و زمان رو نمیتونیم درست مدیریت کنیم ...خلاصه گفتم بیام چکیده ای از عکسایی که تو این مدت گرفتم و حجمشون رو کم کردم برات بزارم تا در آینده هم خودت و هم من با نگاه به این عکسا لذت ببریم. اینجا حمومت کردم و واقعا خوشگل شدی عزیزم هرچند که خوشگلی ..هر بچه برای مامان و باباش زیباترینه و این واقعا درسته و زیباست اینجا تابستونه یا اینکه فکر کنم خرداد باشه رفتیم با دوستم و پسرش برای صبحانه پارک ...
نویسنده :
مامان ela
0:00